محل تبلیغات شما

به نام خدا 

سلام 

دیشب از یه تایمی به بعد، مثلا حدود 9:15 تا 10:10 غرق بودم توی مبحث پرینت سه بعدی خونه. یه کم باهاش ور رفتم و دقت کردم دیدم اساسش با CNC فرقی نداره. یه جوان روسی یه همچین پرینتری درست کرده. پس منم می تونم دست بکار بشم. 

همش غرق تو کارهای تسلا هستم. نمی دونم چه جوریاست. 

امروز آقایی که دیروز دیدم، تو دانشگاه شریف کنفرانس دارند و بعدش هم شیراز و چند جای دیگه و دو هفته دیگه آمریکا. برای یه لحظه خودم رو گذاشتم جاش و واقعا غبطه خوردم بهش. 

کاش منم مثل او بودم. به قدری اطلاعاتش بالا بود که نمی تونم تصور کنم. 

در مورد مذاکرات حرف زد و گفت وضع بهتر می شه با مذاکره. گفتم به نتیجه مذاکرات خوشبین نیستم. شما وضع آلمان رو دیدید دیگه. بعد از جنگ جهانی دوم مردمش تو قحطی بودند و هنوز تحریم ها برداشته نشده بود. پس من نباید انتظار داشته باشم با یه مذاکره، تحریم ها برداشته بشن. اما او در جواب من گفت: اما الآن قدرت اول تکنولوژی دنیاست. 

یه سوالی از من پرسید که قابل تامل بود: به نظرت وضع ایران درست می شه؟ 

منم گفتم: اگه آدمایی مثل من دست بجنبونند، آره. بالاخره آدما یا مثل من هستند، یا بالاتر از من، یا پایین تر از من. 

من خودم رو دارم می بینم و واقعا می گم اگه دست به کار بشم، حتما می شه کارایی انجام داد. 

خیلی دوست داشتم باهاش بیشتر در ارتباط باشم. 

من به این فکر می کنم اگه بری اون ور آب و یکی رو داشته باشی آشنات باشه، خیلی خوب می شه. 

البته راستش رو بگم، خیلی وقته تو فکر اینم برای ارشد اقدام کنم. 

استادمون می گه شما از همین الآن برید بهتره ولی من می گم ارشد تو ایران پایه علمی قوی تر کار می شه و اونجا می تونیم بریم تکمیل کنیم. 

اگه برنامه های امروزم اجازه می داد، دوست داشتم امروز باهاش تو دانشگاه شریف هم برم. چرا این تمایل در من هست رو نمی دونم. 

 

مامان و بابا یه کوچولو از این ارتباط ابراز نگرانی کردند. من بهشون حق می دم اما خب نمی شه همه چیز رو پای ترس له کرد. جرات آشنایی با یه فرد رو داشتن خیلی خوبه. اما همه چیز به موقع. 

به هر حال که ایشون رو تا چند ماه دیگه نمی بینم. 

بابا امشب دوباره از دکتر شهریاری حرف زد. من فکر می کنم آدم از خدا هر چی بخواد بهش می ده و اگه این خواسته از جانب بابا باشه، یه جور دیگه ای استجابت می شه. 

 

برنامه های درسیم رو دارم مدیریت می کنم. 

خدا کنه بتونم به بهترین نحو ممکن از پسش بربیام. 

خدایا کمکم کن 

ممنونم 

یا علی 

مخاطبش خیلیا هستند...

من پسر ناخدایم و تاب می آورم... !

داستان های زهرا؛ این قسمت: قدرت

رو ,یه ,تو ,شه ,نمی ,کنم ,می شه ,می کنم ,و واقعا ,مثل من ,تحریم ها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها