محل تبلیغات شما

به نام خدا 

عجیب امشب دلم می خواهد کمی از آن مدل نوشته های دو نقطه تو بنویسم. 

اما نه ما را هوای زیارت است و نه دل را یارای سخن گفتن 

فقط می گویم 

تُلبّيكُم سيّدي أشواقي بإحرامِ الأربعينِ 

به شدت درگیر مشاجرات ذهنی گشته ام. 

خسته و نالان 

در پی مشکی آب 

از این سو به آن سو می شتابم و جز نخلستانی خاموش در هوای گرم تابستان چیزی نمیابم 

و گهواره ای که دور از چشمانم در خرابه ای سکنی می گزیندو من در پی یافتن آن گهواره، از میان سنگ ها به سویت می شتابم 

حتی آن سگ هم در مقابل این عزم استوار از حرکت باز می ایستد 

اما در انتها تیریست که به سویت رها می شود 

 

 

تو ای پسر ناخدا . 

پدرت را کشتند و حال در این شهر غریب و بی کس شده ای 

چرا به حرف مادرت گوش ندادی و پی مشکی روان شدی 

تا بندر. 

مگر نگفتمت نرو. 

اما گفتی: من پسر ناخدایم و تاب می آورم 

مخاطبش خیلیا هستند...

من پسر ناخدایم و تاب می آورم... !

داستان های زهرا؛ این قسمت: قدرت

پی ,ای ,مشکی ,هوای ,سویت ,ناخدایم ,ناخدایم و ,پسر ناخدایم ,من پسر ,پی مشکی ,به سویت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معرفی کتاب سایت آموزشی مدیریت دفاع ما